ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

ارمیا مسافر کوچولو

مسافرت نوروزی سال 1393

٥ شنبه ٢٩ اسفند ٩٢ بعد از نماز صبح حرکت کردیم و سال تحویل به لطف خدا رسیدیم حرم . اونجا برای همه عزیزانمون دعا کردیم و خواستیم سال خوبی برای همه باشه . واقعا حس معنوی خوبی داشتیم .قربون خدا برم که قسمت کرد سال تحویل تو حرم باشیم . مسافرت اين سري امان به اصفهان و قم كاملا متفاوت با سري هاي قبل بود چون اين دفعه ارميا هم بود و براي اولين بار ارميا رو برديم قم و اصفهان و شيراز - ارميا از وقتي دنيا اومده دو تا عيد گذشته كه عيد اول فومن و عيد دوم نوشهر خونه داداش اينا بوديم . جمعه یک فروردین ٩٣ حرم حضرت معصومه  بعد از ظهر - جمکران - برای نماز جماعت مغرب رفته بودیم شنبه دوم فروردین - اصفهان سی و سه پل - که بر ح...
29 اسفند 1392

چهارشنبه سوری

سه شنبه ٢٧ اسفند سال ٩٢ همگی خونه آنا دعوت بودیم برای برگزاری مراسم چهارشنبه سوری که خیلی خوش گذشت و از روی آب و آتیش پریدیم و کلی خندیدیم . مخصوصا به بچه ها خیلی خوش گذشت . شب ساعت ١٢.٥ برگشتیم خونه . اینم ارمیا خان با سبزه ای که آنا برای سر سفره هفت سین درست کرده امروز ارمیا از طرف خاله ها هم ، به مناسبت چهارشنبه سوری کادو گرفت .این بلوز بعلاوه کادوی نقدی. اینم آخرین مطالب از سال ٩٢ بود که گذاشتم . انشا ا.. سال جدید سال خوبی برای همه باشه . عیدتون پیشاپیش مبارک ٥ شنبه ٢٩ اسفند قراره ساعت ٥ حرکت کنیم به طرف قم که انشا.. اگر قسمت باشه سال تحویل ساعت ٢٠:٢٧:٠٧ تو حرم باشیم .دایی نادر اینا ه...
27 اسفند 1392

کمک در کارهای خونه تکانی عید

٥ شنبه ٢٢ اسفند سال ٩٢ صبح با ارمیا رفتیم خونه مامان ، سر راه برای ارمیا یک جفت دمپایی هم خریدم البته نه برای اینکه لازم داشت فقط برای شکل روی دمپایی ها که ارمیا عاشقشونه خواستم کمی به مامان در خونه تکانی عید کمک کنم که ارمیا زودتر از من دست بکار شده بود ( دو شبه بارون می باره و هوا واقعا عالیه ) ...
22 اسفند 1392

دوچرخه سواری

سه شنبه ٢٠ اسفند سال ٩٢ شب ساعت ده من و اکبر دیدیم ارمیا برای اولین بار خودش دوچرخه اش را پدال میزنه و حرکت میکنه . معمولاً می نشست روی دوچرخه و یکی هم اونو سواری میداد. خیلی خوششمون اومد که خودش تنهایی پدال میزنه و حرکت میکنه .برای خود ارمیا هم جالب بود. ...
21 اسفند 1392

خونه خاله هانیه

جمعه ١٦ اسفند ٩٢ یک سر رفته بودیم خونه خاله هانیه ، پارلا و آقاوحید پایین محوطه بودن و پارلا خانوم داشت تو این هوای خوب دوچرخه سواری میکرد ارمیا هم با یک حسرتی پارلا رو نگاه میکرد که دلمون براش سوخت . دوست داشت الان دوچرخه اونم بود و با پارلا دوچرخه سواری میکرد . ...
16 اسفند 1392

اصلاح موی سر

چهارشنبه ١٤ اسفند ٩٢ عصر با اکبر برای خرید عید رفته بودیم بیرون که برگشتنی دیدیم اون سلمونی که بابا همیشه میره، سرش خلوته تصمیم گرفتیم ارمیا رو ببریم اصلاح . البته قبل این سه بار اکبر خودش برده بود و دست از پا درازتر برگشته بود . این دفعه من و اکبر با هم بردیم و دوتایی نگهش داشتیم و آقای سلمونی بیچاره هم به زور کمی کوتاه کرد ولی آنقدر ارمیا گریه کرد که تا نیمه شب اکبر میگفت از ناراحتی دیدن گریه ارمیا حالم بده .( آخه این ارمیای ما حسابی بابایی هست و اکبر هم متقابلا همین احساسو بهش داره ) ...
16 اسفند 1392

خرید ماهی قرمز عید

چهارشنبه ١٤ اسفند ٩٢ مامان زنگ زد برم خونشون ،که سر راه برای ارمیا دو ماهی قرمز گرفتم که باهاشون بازی کنه . بیچاره ماهی ها که آقای فروشنده تو یک نایلون انداخته بود و دست ارمیا داده بود تا برسیم خونه آنا خدا میدونه چی کشیدن نایلون رو طوری رو هوا می چرخاند که انگار نه انگار دو تا ماهی اون تو هست و وقتی هم رسیدیم تو یک ظرف بزرگ انداختمشون و رفتم سراغ آشپزی که دیدم ارمیا صدام میکنه وقتی برگشتم دیدم یک ماهی تابه سیب زمینی که سرخ کرده بودم برای روی ماکارونی همه اشان را ریخته تو آب ماهی ها و به من میگه مامان تمام شد دوباره بپز . آب ماهی ها پر از چربی شده بود دیدم اگه ماهی ها رو بیاریم خونه ارمیا زجر کششان میکنه که مجبور شدیم بذاریم خونه آنا...
14 اسفند 1392

تولد پارلا جان

4 شنبه 7 اسفند از صبح رفته بوديم خونه خاله هانيه ، آبجي رضوان و فهيمه اينا هم اومدن و تا شب اونجا بوديم. 5شنبه 8 اسفند عصر با اكبر رفته بوديم بازار براي خريد كه ارميا با ديدن شلوغي بازار، به خاطر عيد و سر و صداي دست فروشها متعجب شده بود .قيافش ديدن دشت جمعه 9 اسفند سال 92 تولد پارلا یازده اسفنده ولی به خاطر اینکه روز تعطیل باشه و فرصت کافی برای برگزاری مراسم تولد باشه هانیه اینا گفتن ٩ اسفند که جمعه هست برگزار گنیم . اکبر داشت عکس می انداخت گفتم به بابا بخند ارمیا هم این شکلی خندید لبخند تو خلاصه خوبیهاست               &nbs...
11 اسفند 1392
1